چگونه ذهن ما هنر را شکل می‌دهد؟

  • نویسنده: به قلم نگين موسوي
  • موضوع: روانشناختي
  • تخمین زمان مطالعه: 5 دقيقه


آرنهایم در کتاب “ادراک دیداری و هنر: روانشناسی چشم خلاق” هنر را از دریچه‌ی علمی و روان‌شناختی تحلیل کرد و به آن یک بعد عینی و قابل‌مطالعه بخشید. ادراک بصری نه‌تنها یک فرآیند زیستی، بلکه یک فعالیت شناختی و خلاق است. 
هنر، تجلی عمیق‌ترین جنبه‌های ادراک انسانی است و از طریق آن، انسان‌ها جهان را درک و تفسیر می‌کنند. دیدگاه به هنر، ترکیبی از روان‌شناسی، فلسفه، و تحلیل زیبایی‌شناختی‌ است. 
هنر، جهانی و فرازمانی است، زیرا مبتنی بر اصول بنیادین ادراک بشری است که در همه‌ی فرهنگ‌ها و دوره‌ها مشترک‌اند. این دیدگاه، هنر را از حوزه‌ی صرفاً ذهنی یا سلیقه‌ای خارج کرد و به آن یک پایه‌ی علمی و روان‌شناختی داد.
ادراک بصری صرفاً دریافت اطلاعات خام از محیط نیست، بلکه یک فرآیند فعال و خلاق است که ذهن انسان در آن نقش کلیدی دارد. انسان‌ها به‌طور خودکار الگوها و ساختارهای معنادار را در تصاویر و آثار هنری تشخیص می‌دهند و ذهن، اطلاعات بصری را سازمان‌دهی، تفسیر و معنا می‌کند. 
خط، شکل، رنگ، بافت، تعادل و حرکت ابزارهایی هستند که هنرمند از آن‌ها برای خلق معنا و تأثیر عاطفی استفاده می‌کند و با ایجاد تعادل یا تنش در ترکیب‌بندی‌های بصری، احساسات و معانی خاصی را منتقل می‌کنند.

هنر، تقلید دقیق واقعیت نیست.

خرگوش (1502) از آلبرشت دورر،

نمونه‌ای برجسته از دقت و ظرافت در بازنمایی طبیعت است، اما آرنهایم این اثر را فراتر از یک تقلید صرف از واقعیت می‌بیند. او بر تمایز میان اشیاء فیزیکی و نمایش‌های هنری تأکید دارد و معتقد است که هنر، بازنمایی ذهنی و خلاقانه‌ای از جهان است. در این نقاشی، خرگوش به گونه‌ای ترسیم شده که با وجود شباهت به یک خرگوش واقعی، کاملاً با آن منطبق نیست، بلکه به عنوان یک تصویر هنری، هویتی مستقل دارد. 

آرنهایم این ویژگی را به فعالیت ذهن در ادراک بصری نسبت می‌دهد؛ ذهن بیننده، با استفاده از اصول گشتالت، خطوط، سایه‌ها و جزئیات را به صورت یک کل منسجم (یعنی شکل یک خرگوش) درک می‌کند. این فرایند نشان‌دهنده‌ی این است که ادراک، تنها دریافت اطلاعات بصری نیست، بلکه تفسیر و سازماندهی فعال آن‌هاست. از نظر روانشناختی، این اثر بیانگر توانایی ذهن انسان در خلق معنا از عناصر ساده و تبدیل واقعیت به یک تجربه‌ی هنری است.


کاوش در هویت از طریق هنر: تضاد و انسجام در یک اثر هنری

رودلف آرنهایم که شاید او را با نظریه‌پردازی فیلم‌ بشناسید، در “هنر و ادراک دیداری: روانشناسی چشم خلاق” با استفاده از اصول روان‌شناسی گشتالت، ادراک دیداری را به‌عنوان یک فرآیند خلاق و سازمان‌یافته معرفی کرد که در قلب تجربه‌ی هنری قرار دارد. او با تحلیل عناصر بصری و ارتباط آن‌ها با معنا و احساس، دیدگاه جدیدی به هنر و ادراک ارائه داد. 

شهرت این کتاب به دلیل رویکرد نوآورانه، جامعیت، و تأثیر آن بر حوزه‌های مختلف از روان‌شناسی تا آموزش هنر است. این اثر همچنان یکی از مهم‌ترین منابع برای درک رابطه‌ی بین ادراک انسانی و خلق هنری محسوب می‌شود.

هنر جهانی، فرازمانی‌ و تجلی عمیق‌ترین جنبه‌های ادراک انسانی است؛ زیرا مبتنی بر اصول بنیادین ادراک بشری است که در همه‌ی فرهنگ‌ها و دوره‌ها مشترک‌اند. 

فرم (ساختار بصری) و محتوا (معنا یا پیام) در هنر به‌طور جدایی‌ناپذیری به هم مرتبط‌اند. فرم بصری یک اثر هنری، خود حامل معنا است و نمی‌توان آن را صرفاً به‌عنوان تزئین در نظر گرفت.


دختر برابر آینه (۱۹۳۲) اثر پابلو پیکاسو،


 از نظر آرنهایم، نمایانگر تنیدگی عمیق شکل و محتوا در بیان دوگانگی روانی است. در این اثر، چهره‌ی دختر به دو بخش متضاد تقسیم شده است: یک طرف با رنگ‌های روشن و زنده، نشان‌دهنده‌ی خود عمومی و اجتماعی اوست، و طرف دیگر با رنگ‌های تیره و پیچیده، خود خصوصی و پنهان او را بازتاب می‌دهد.

آرنهایم این ویژگی را به فعالیت ذهن در ادراک بصری نسبت می‌دهد؛ ذهن بیننده، با استفاده از اصول گشتالت، خطوط، سایه‌ها و جزئیات را به صورت یک کل منسجم (یعنی شکل یک خرگوش) درک می‌کند. این فرایند نشان‌دهنده‌ی این است که ادراک، تنها دریافت اطلاعات بصری نیست، بلکه تفسیر و سازماندهی فعال آن‌هاست. از نظر روانشناختی، این اثر بیانگر توانایی ذهن انسان در خلق معنا از عناصر ساده و تبدیل واقعیت به یک تجربه‌ی هنری است.

این اثر نشان‌دهنده‌ی توانایی هنر در به تصویر کشیدن لایه‌های پنهان ذهن است و بیان می‌کند که چگونه عناصر بصری می‌توانند به ابزاری برای کاوش در هویت و احساسات انسانی تبدیل شوند.


بلاگ های مشابه